نامه 138
جینِ عزیز سلام ، حالت چطوره ؟ میدونم که مثل همیشه بهتر از من هستی . وقتی امروز به تقویم نگاه کردم دیدم داریم به یک پایانِ دیگه و شروعی تازه نزدیک میشیم ... آخه میدونی از وقتی برگشتم ایران زمان برای من اهمیتشو از دست داده اینجا کسی زمان واسش مهم نیست اینجا همه به فکر خودشونن ... با خودم گفتم تو تنها کسی هستی که همیشه تونستم باهاش درد و دل کنم، میدونی دلم خیلی گرفته از تمامِ لحظاتی که در انتظار یک لحظه خوشی پوسیدند...
به نام سرفصل همه نامه ها
چه آنهایی که نوشته شدند
وچه آنهایی که سپید ماندند تا کاغذ سیاه نشوند
مي دانم بي حوصلگي عادت روزمره تمام انسانهايي است كه اغلب
ناخواسته لحظه هاي عمرشان را با حادثه تزئين مي كنند،
چرا تنها ما از اين حادثه خاكستري مثتثني ايم؟
یک به یک میریسم خطوط درهمِ کاغذ خاطی را،
رنگ به رنگ طرح خاطره میزنم هجوم رنگهای آسی را ...
شب کابوس هزاران یاد است
آرامشی در بطن آرام ماه ،
صداها در نیاز شکفتن،
خفته در اذهان فرداها ،
شهری بی عبور ،
عبوری بی خاطر
بارانی ٔبر وسعت آرامترین آبی ،
صدایت نوازشگر دغدغههای بی چون چرای روزهای پریشانی ...
عبور از خطِ ممتد ترانه ,میان راههای خاطی این شهر غریب ...
غریبانه آوای خوش مستی ,کنار کوچههای بنبست پریشانی ...
نقش هر رنگ بر این بوم آبی رنگ ،
نقش هر یاد بر این گنبد دوار ...
دستانی خسته از قلمهایی شکسته ،
انگشتانی در باد به فکر حزن فریاد ...
شهر آبیست, اما حضورم مملو از تنهائیست ...
اینجا, هم خالی از کسانِ من است
یادگارِ دور ایامِ بازمانده در هجران خاطراتم
اینجا هنوز هم آیا کسی باید باشد؟؟؟
که بشنود صدای رازِ مرا ؟؟؟
نگاه کن آسمان همچنان آبیست ...!!!
آرامتر سوکت کن !
صدای سکوتت آزارم میدهد اما!!!
بهت سنگین روزهای تزویرِ کلام
میان پوچی استیصال واژههای درهمِ ،
تبعید گستاخیِ هزاران خواهش بی باز گشت...
دلم گرفته از همه اینجا!!!
حتی کلاغها هم که با جفتشان هستند تنهاییم را به رخ میکشند...
آسمان بالا دست
سپید اما نه به زیبایی صبح آشنایی !!!
باران میبارید ,چتر من هق هقِ دلواپسیم بود
زیر کبود این آسمان بی حادثه ...
خوب دیگر وفت چشمهایت را زیاد گرفتم
بگو به روشنی خودشان کدری این لهجه را ببخشند.
این نامه هم داره به پایان می رسه
و در خاتمه جینِ عزیز از تو عذر خواهی میکنم ، مبادا شاید با حرفهای من خاطرِ تورو هم پریشان کردم ، حال من خوب است اما ... جینِ عزیز در سالِ جدیدی که در پیش رو داریم آرزو میکنم تا شاید روزی آسمان به تمامِ مردمش بخنده ، و برای تو آرزو میکنم که هر گاه به آسمان نگاه کردی زمین افسوسِ نگاهت را بخورد ...جینِ عزیز مراقبِ خودت و خانوادت باش و از قولِ من به همِه سلام برسون ... منتظر نامههایِ زیبایِ تو هستم . دوست دارِ تو:
یزدان
2013\12\23

Tweet